اعضا محترم گروه مي توانند مطالبشان را به آدرس
Mobin_s2004@yahoo.com
بفرستند تا با نام خودشان در اين ستون نوشته شود.
|
سلام به بابا مبین و دوستان مهتابی
در مورد سوال آقای یاداشت های همینجوری به نظر من تا زمانی که هر دو طرف راضی هستند هیچ مشکلی نداره به شرطی که آخر سر خانومه سوار آقاهه نشه و آقاهه هم اگر احیانا گند زد نگه مال من نیست
به نظر من هر دو طرف راضی گور بابای ناراضی
به امید دیدار
|
|
|
سوال سلام مطلبي كه ميفرستم يك سوال است
اگرشما را به حج ببرند و بشما بگويند براي رمي جمرات بجاي سنگ زدن به شيطان فحش بدهيد شما چه جمله اي بزبان خواهيد آورد
رضا
rs010436@yahoo.com
|
|
|
هماهنگی کامل صدا و سیما با دولت احمدی نژاد!!!! در دولت جدید خوشبختانه صدا و سیما بسیار با دولت هماهنگ شده و این هماهنگی تا جایی پیش رفته که از دومین مصاحبه مطبوعاتی دکتر احمدی نژاد با رسانه های داخلی و خارجی 45 دقیقه از دو ساعت گرینش شده و زمان پخش آن هم از ساعت 10:45 تا 11:30 از شبکه اول پخش شد البته لازم به ذکر است شبکه سه هر شب از ساعت 10:45 تا 1130 سریال نرگس پخش می کند و این تقارن ساعت اوج هماهنگی صدا و سیما و دولت را می رساند !!!!!!!!!!!!! |
|
|
اوشو :
تمام لحظه ها زیبا هستند
این توئی که باید پذیرنده باشی و آماده تسلیم
تمام لحظه ها سرشار از نعمت اند
این توئی که باید توانائی دیدن داشته باشی
تمام لحظه ها با نیایش همراهند
اگر همه را با سپاسی ژرف بپذیری
هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد.
رزا |
|
|
تانزان و اکیدو دو راهب زن در خیابان گل آلودی در شهر قدم می زدند که به دختری با جامه ی ابریشمین بر خوردند او به خاطر گل و لای می ترسید از خیابان بگذرد تانزان گفت: بیا دختر و او را بغل کرد و از خیابان گذراند. دو راهب تا شب سخن نگفتند سرانجام در دیر اکیدو نتوانست بی تفاوت بماند و گفت: راهبان نمی بایست به دختران نزدیک شوند خاصه به دختران زیبایی چون او چرا چنین کردی؟ تانزان گفت: دوست عزیز من آن دختر را همانجا در شهر رها کردم این تویی که او را با خود تا اینجا آوردی |
|
|
عشق ، عشق حقیقی ان است که بدون چشمداشت وانتظار جبران بیشترین را نثار کند
*****
طبیعت را نمی شود فریب داد یا در ان تقلب کرد طببعت وقتی نتیجه تلاشهایتان را به شما می دهد که بهایش را پرداخت کرده باشید
*****
تحصیل اماده شدن برای زندگی نیست بلکه خو د زندگی است
*****
ارزش هر شخصیتی هدیه ای از جانب خداوند است که هر کس شایستگی ان را دارد جواهری درخشنده که هنگام تولد عرضه می شود و عمری با غرور همراه انسان می ماند و این که حتی زمانی که شخص بالغ شده است برای یافتن جواهر اعتماد به نفس خیلی دیر نیست تا اینکه کسی مرا دوست داشتنی بنامد
|
|
|
از عارفی بزرگوار پرسیدند : آدم و ابلیس هر دو در بهشت گناه کردند ....
چه شد که آدم بخشوده و ابلیس ملعون شد ؟
گفت : گناه آدم از شهوت بود وگناه ابلیس از عُجب و تکبر بود...
و عُجب و تکبر در نزد خداوند بخشش پذیر نبود.
*****
یکی از عارفی پرسید: زکات ۲۰۰ دینار چند دیناره ؟
گفت : این سوال رو برای خودت میپرسی یا برای من ؟
گفت : مگر زکات دادن من و تو فرق داره ؟
گفت : اگه تو بدی زکات اون ۵ دیناره واگه من بدم ـ همه ۲۰۰ دیناره !!!
آنها که زکات دادند گویند :بار خدایا به آنچه ما دادیم از ما راضی وخشنود هستی ؟؟؟
ولی آنها که تمام مال دادند خداوند به آنان میگوید : از این انفاق که کردی از ما راضی هستی؟؟؟
ببین تفاوت میان دو رضایت از کجاست تا کجا ؟؟؟
خداوندا به حق محبانت مرا ببخش و راضی باش
|
|
|
غریب اشنا با من دلم تنگ است باور کن
پس از تو زندگی با مرگ همرنگ است باور کن
کمک کن تا دوباره جاده ها بی انتها باشد
نباشی پای رفتن های من لنگ است با ور کن
ببین افتاده ام از پا و دستم را نمی گیری
و این بر شانه های عشق یک ننگ است باور کن |
|
|
نامه هایی برای تمام زنان جهان ....82
بانو ....ا
عشقت به من آموخت که عشق ، زمان را دگرگون می کند
و آن هنگام که عاشق می شوم
! زمین از گردش باز می ایستد
عشقت به من آموخت
تورا در همه چیزی جستجو کنم
تا به سرزمین عجایب گام بگذارم
بانوی من ....ا
عشق تو
نه بازیچه است ؛
نه برگی که در دقایق دلتنگی
مرا به خود سرگرم کند
بانو ...ا
عشق تو
خرقه یی نیست که آن را
در ایستگاه های میانهء سفر
بر تن کنم
عشقت بی دلیلی ها را به من آموخت
من ناچارم به عشق تو ؛
تا دریابم که انسانم
! نه یکی سنگ
« نزار قبانی » |
|
|
خودستايى
متن حديث:
يَا عَلىُّ: اِنَّهُ لاَ فَقْرَ اَشَدَّ مِنَ الْجَهْلَ، وَلاَ مالَ أَعْوَدَ مِنَ الْعَقْلِ، وَ لأ وَحْدَةَ أَوْحَشَ مِنَ الْعُجْبِ، وَ لاَ عَمَلَ كَالتَّدبِيرِ، وَ لاَ وَرْعَ كَالْكَفِّ، وَ لاَ حَسَبَ كَحُسْنِ الْخُلْقِ، اِنَّ الْكِذبَ وَ قَدَّ دَرَكَ مَنْازِلَ وَ جَعَلَكَ آيَةً لِلْعَالَميِنِ.
ترجمه:
اى على فقرى از نادانى بدتر، مالى از عقل سودمندتر، و تنهايى و غُربَتى از خودپسندى وحشتناكتر نيست، هيچ عملى چون عاقبت انديشى و هيچ پرهيزكارى اى چون خود دارى (از گناه) و هيچ حسب و نسبى چون خوشخويى نيست، آفت گفتار، دروغ و آفت علم، فراموشى و آفت سخاوت، منّت است.
شرح حديث:
يكى از قسمتهاى اين روايت درباره عجب و خودپسندى است، درباره بقيّه فقرات در جاى خودش بحث خواهد شد. امّا درباره عجب، حضرت در اين حديث مى فرمايد: هيچ تنهايى و غربتى از خودپسندى و حشتناكتر نيست; اگر مقدارى دراين مطلب و در روايات ديگر انديشه نماييم متوجّه مى شويم، سرچشمه اصلى اين عمل ناپسند عدم شناخت خويشتن است، چرا كه اگر انسان خود را به خوبى بشناسد كوچكى خود را در برابر عظمت پروردگار و ناچيز بودن اعمالش را در برابر مسئوليّت هاى سنگينى كه برعهده دارد، و نعمتهاى عظيمى را كه خدا به او بخشيده بداند هرگز گام در جاده خودستايى نخواهد گذاشت.
غرور و غفلت و خود برتر بينى و تفكّرات جاهلى نيز انگيزه هاى ديگرى براى اين كار زشت است.
به همين دليل اولياى خدا هميشه معترف به تقصير خود در برابر وظايف الهى، بودند، و مردم را از خودستايى و بزرگ شمردن اعمال خويش نهى مى كردند.
در حديثى از امام باقر(عليه السلام) آمده است: «هيچ كس از شما نبايد به فزونى نماز و روزه و زكات و مناسك حج و عمره افتخار كند زيرا خداى پرهيزگاران شما را از همه بهتر مى شناسد».
ناگفته نماند: كه گاه ضرورتهايى ايجاب مى كند كه انسان خود را با تمام امتيازاتى كه دارد معرّفى كند، چرا كه بدون آن هدفهاى مقّدسى پايمال مى گردد، ميان اين گونه سخنان، با خودستايى و تزكيه نفس تفاوت بسيار است.
نمونه اين سخن، خطبه امام سجاد(عليه السلام) در مسجد شام است: در آن هنگام كه مى خواهد خود و خاندانش را به مردم شام معرّفى كند، تا توطئه بنى اميّه در زمينه خارجى بودن شهيدان كربلا عقيم گردد، و نقشه هاى شيطانى آنها نقش بر آب شود(1).
1. تفسير نمونه ج22، ص 535 و 544.
ادامه دارد ....
|
|
|
يادداشت هاي همين جوري اول ) مطلبي در مورد نوشابه ها نوشته شده بود كه قسمت دوم آن هم به لطف آن عزيز گرامي نوشته شد . فقط يك سوال از اين دوست " نوشابه كوكاكولا بفرموده حضرتعالي در سال 1886 توليد و كشف شده ، مطمينا واقف هستيد كه از عمر اسراييل پنجاه سال هم نمي گذرد . مي شود رابطه اين دو تا را بفرماييد ؟ آيا از قبل براي كمك به اسراييل ( حدود صد و اندي سال قبل از بوجود آمدن اسراييل ) برنامه ريزي شده بوده ؟
اول قسمت دوم ) مي شود بفرماييد لا محمد لا مكه ، در صد و بيست سال پيش ، چه تاثيري بر روند آمريكا داشته كه چنين طرحي را بزنند ؟؟؟ احتمالا نمي خواسته اند حال مظفرالدين شاه را بگيرند ! و مطمين تر اينكه انرژي هسته اي هم وجود نداشته كه براي اسراييل خطري ايجاد كند !
دوم ) قسمت داروخانه جنبه تبليغاتي دارد يا قرار است بالاخره افتتاح شود ؟ ما كه فقط بيلبوردش را يك هفته اي است زيارت مي كنيم .
سوم ) آقاي يوسف ابريشمي در خواست كمك كرده اند . ولي آنقدر بد نوشته اند كه چه چيزي مي خواهند ( سرسري ) كه حتي يادشان رفته سلام كنند !
چهارم ) خانم يا آقاي تاك سوالاتشان را كماكان مي پرسند . در زمينه اينكه مردان چرا بكارت ندارند ، بايد عرض كنم سيستم تناسلي مرد طوري است كه نمي شده به آن بكارتي وصل كرد ! ( با عرض معذرت ) چون در آنصورت بيشتر شبيه پرچم مي شد ! و اما يك پيشنهاد بهتر ، شما دوست عزيز اگر سعي كني سوالات منطقي بپرسي ، قاعدتا پاسخ هاي منطقي هم دريافت مي كنيد . اما در مورد اينكه خدا فرموده قبل از ازدواج خود را پاك نگه داريد ، مشخصا مرد و زن را با هم گفته ، نمي دانم شما دنبال چه چيزي مي گرديد ؟؟؟
پنجم ) دوستي در پاسخ به حميد خان فرموده اند ، در اينترنت سايت هاي بسياري است كه دانلود رايگان دارند . حرف ايشان درست ولي آيا فكر نمي كنيد همين طرز تفكر ( همه مي كنند ، پس ما هم مي كنيم ) باعث شده كشورمان از لحاظ فرهنگي ، از دوهزار و پانصد سال پيش خودش هم عقب تر باشد ؟؟؟
ششم ) و اما يك سوال از آذري هاي محترم ، تمامي حرفهاي شما قبول ولي مي شود بفرماييد چرا زمانيكه دولت مردان به استان شما سفر مي كنند به جاي گلايه از اوضاع ، از سر و كولشان هم بالا مي رويد و در دماي بيست درجه زير صفر برايشان دست تكان مي دهيد و برايشان باي باي مي كنيد و جان فدا مي كنيد ؟ نمونه اش همين سفر آقاي احمدي نژاد به آذربايجان كه شما دوستان از ماشينش بالا رفتيد و همگي اشك شوق از ديدن ايشان مي ريختيد و برايش آرزوي موفقيت و تندرستي داشتيد ؟ آيا انتقاداتتان در حد گروه مبين است ؟؟؟
هفتم ) حضرت علي پور در نوشته اولشان از من تعريف كرده اند . فرداي همان روز در نوشته دوم پنبه مرا زده اند . آقاي علي پور عزيز ، فكر كنم شما پرتغال خيلي دوست داريد ها !
هشتم ) آقاي بنز محترم كه انگار اصلا روزانه را نمي بينيد . بالاخره يك تشكر از موافقان و يا تذكري به مخالفان ، فكر نكنم آنقدر مشكل باشد كه شما اصلا به روي خودتان نمي آوريد . جالب اينجاست كه وقتي به ايشان ميل مي زنيد پيغامي به شكل ( من مشغول امتحانات هستم ، بعدا جوابتان را مي دهم ) دريافت مي كنيد . دوست عزيز ، به جاي فيلم آ كردن براي دانلود ، بشين درستو بخون تا يك وقت خداي ناكرده در كانادا تجديد نگيري كه آبروي ما ايراني ها را ببري . راستي كانادا شب ها چه ساعتي نرگس نشون مي ده ؟
نهم ) در يك گروه اينترنتي كه اعضايش مطالب من را بنام خودشان انتشار مي دهند و بسياري از اعضايش در گروه خودمان هم عضو هستند ، قسمتي از داستان شازده كوچولو را نوشته بودند كه پايينش نوشته شده بود ، نويسنده پاييلو كوييلو ! حالا من به جهنم ولي بيچاره نويسنده شازده كوچولو ! راستي شما بامداد خمار اثر همينگوي را خونديد ؟ پيشنهاد مي شود با موسيقي نون و دلقك اثر اشتراوس بخونيد !
دهم ) خداي ناكرده اگر انتقادي داريد ، جون مادرزناتون ، باقي بقايتان ! همين . احسان بهرام غفاري . |
|
|
عشق کلمه ايست که بار ها شنيده مي شود ولي شناخته نمي شود
عشق صدايي است که هيچ گاه به گوش نمي رسد ولي گوش را کر مي کند
عشق نغمه ي بلبلي است که تا سحر مي خواند ولي تمام نمي شود
عشق رنگي است از هزاران رنگ اما بي رنگ است
عشق نوايي است پر شکوه اما جلالي ندارد
عشق شروعي است از تمام پايان ها اما بي پايان است
عشق نسيمي است از بهار اما خزان از آن مي تراود
عشق کوششي است از تمام وجود هستي اما بي نتيجه
عشق کلمه ايست بي معني ولي هزاران معني دارد |
|
|
اندر حکایت جشن با شکوه عروسی
بادا بادا مبارک بادا ایشالا مبارک بادا
در چنین روز خجسته و میمون و شامپانزه ای همه دارن خودشونو هلاک می کنن ، مادر زن و مادر شوهر که معلوم الحال هستند ،هر دو تو فکر اینن که چه جوری پوز همدیگرو بزنن و بین فک و فامیل همدیگرو ضایع کنن . پدر زن و پدر شوهر هم که آخر مرام ، اند رفاقت ، تیریپ صفا ، مشغول لاف زدن در مورد کسب و کارشونن . گاهی این میزنه پشت اون و اون تو دلش می گه : مردیکه الاغ ... و گاهی اون می زنه رو شونه این و این تو دلش می گه : مردیکه یابو ...... عروس و داماد عاشقانه زل زدن تو چشم هم و دست همدیگرو محکم گرفتند و بین جمعیت که دارن خودشونو هلاک می کنن ، آروم آروم تکون می خورن ( انگاررو ویبرن) گاهی داماد یک آه حسرت بار می کشه و عروس از خجالت مثل لبو می شه و گاهی عروس چشماشو خمار می کنه و داماد قلبش تاپ تاپ می کنه و می افته کف پاش . خاله شهین و عمه مهین و زن دایی پری و زن عمو زری و اره و اوره و شمسی کوره ، دارن در مورد آخرین مد لباس و کفش مخ همدیگرو می زنن و گاهی اوقات هم واسه خالی نبودن عریضه طلاهاشونو به رخ هم می کشن ، عمه مهین : وای چه گرمه ، این گردنبند الماس هم که 1 کیلو وزنشه ، گردنم داره می شکنه ، هی به این اسفندیاری گور به گور شده می گم انقدر واسه تولدم جواهر نگیرا ولی این مرد حرف حالیش نیست که !!!!! و خاله شهین که حسابی لجش در اومده و حسادتش گل کرده می گه : وا مهین جون چه جوری با این شوهر بی سلیقه سر می کنی تو ، این که دیگه گردنبند نیست ، قلادس عزیز دلم ....
مادر بزرگ داماد که وحشتناک جو گیر شده ، در حالی که پیژامشو گذاشته تو جورابش و سر تا پاشو حنا بسته ، هی می پره وسط مهمونا تا برقصه ، هی نوه نتیجه ها می یان می برنش کنار و میگن : عزیز جون این حرکات موزون واسه قلبتون ضرر داره و هی عزیز جون مثل ذرت بو داده می پره وسط ، تازه به همین حد که قانع نیست ، در حالی که با شدت تمام دنده عقب می رقصه ، دستاشو می بره به آسمون و رو به داماد می گه : ننه گوربونت برم من ، بعد تو این هاگیر واگیر به طور ناغافل دستاشو می زاره دوطرف صورت داماد و هی می چرخونه این ور می چرخونه اون ور و شالاپ و شلوپ ، اینور تف می ماله ، اون ور تف می ماله ، بعد دستشو مشت می کنه و در حالی که با تمام وجود می کوبه تو سینه خودش به عروس خانم می گه : ننه کرمت خوابید؟ بیا اینم شاخ شمشادمون که دو دستی دادیمش به تو !!! کوفتت بشه! از بچت بکشی الهی!!! و یه چشم غره مشتی هم به عروس خانم می ره .
مادر بزرگ عروس که خیلی خفن غیرتی شده و خونش به جوش اومده ، یه هزار تومنی از تو جورابش در میاره و مثل تارزان می پره وسط که مثلا" شاباش بده . اول میاد سمت عروس ، عروسو می گیره بغلش و با گریه و زاری (تیریپ گریه) وسط مهمونا داد میزنه که : وای خدا، نون و پنیر آوردن دخترمون رو بردن ، نون و پنیر ارزونیتون دختر نمی دیم بهتون . خلاصه به همت فک و فامیل زیپ دهن مامان بزرگ عروس خانم بسته می شه . مادر بزرگ بعد از این حرکات نمایشی و رزمایشی ، هزار تومنی رو صدقه سر عروس خانم می چرخونه و می زاره کف دست آقا داماد بنده خدا (بیا ، هی بگو من زن می خوام ، ببین آخر و عاقبتت اینجوری می شه بنده خدا ، از من گفتن بود ، نگی نگفتی ها!!!) داماد هم که جا خورده و پیش رفیقاش و فک و فامیلاش ضایع شده ، واسه اینکه کم نیاره و مردونگی به خرج بده ، خم می شه و دست مادر بزرگ عروس خانم رو می بوسه . مادر بزرگ هم که احساساتش به جوش اومده در حالی که همچنان گریه می کنه می گه : ننه جون، دخترمثل دسته گلمون رو سپردیم به دست تو ، جون تو و جون اون ، وای به حال خودت و جد و آبادته اگه یه مو از سر دخترکمون کم بشه ..... و این بار نیز فک و فامیل با تلاش بی وقفه و با هزار بدبختی مادر بزرگ رو از صحنه خارج میکنن و می برن می شوننش رو صندلیش .
تو این هاگیر واگیر پدر داماد دنبال برادر داماد (پسر کوچیکش) می گرده ولی پیداش نمی کنه ، این ور و می گرده ، اون ورو می گرده ، ولی نه خبری از برادر کوچیکه نیست که نیست، پدر داماد دیگه به ذهنش نمی رسه که بره ته باغ و تو گلخونه رو بگرده . بعد از نیم ساعت سر و کله داداش کوچیکه در حالی که کبکش خروس می خونه پیدا می شه . صورتش یه خورده قرمزه ، به به به عجب رژلب خوش رنگی بوده لامصب !!! (یادم باشه شمارشو بپرسم از خانم)
خواهر عروس بیچاره دیگه خل شده ، تا حالا انقدر پسر خوش تیپ و با حال یه جا ندیده بود ، انقدر به این پسر به اون پسر زل زده ، چشاش مثل وزغ ورقلمبیده و زده بیرون و بگی نگی یه کوچولو هم قرمز شده . گاهی می ره تو نخ این پسره و گاهی به اون یکی راه می ده . الهی بمیرم براش که انقدر سر در گمه !!!
خلاصه ، همه ول معطلن. موقع شام شده دیگه . عروس و داماد باید برن سر میز واسه فیلمبرداری . دست همدیگرو گرفتن و خرامان خرامان در حالی که توی یه عالم دیگه هستن می رن سر میز . فیلمبردار هم مچلشون می کنه ...... – از این ور بیایید...... بشقاب بردارید.....اه نه بابا 1 قاشق بستونه ..... چه خبره 2 تا نوشابه برداشتید ، یکی کافیه .... حالا از این ور .... حالا بچرخید ... نه نشد ، دوباره از اول ... آقا داماد یه قاشق غذا بزار دهن عروس خانم .... عروس خانم لطفا" به جهت حفظ منافع ملی میهنی بانوان ، آبروداری کن و دهنتو کمتر باز کن .... آهان ... حالا شد.... خلاصه عروس داماد تمام امواتشون می یاد جلوی چشمشون تا یه لقمه شام بخورن . بعد نوبت مهمونا می شه !!!! همونایی که تا 2 دقیقه پیش اند کلاس بودن و واسه هم کری می خوندن و پوز همدیگرو می زدن ، تا می گن بفرمائید شام ، مثل قوم تاتار حمله می کنن . مثل ندید بدیدا می ریزن سر دیس غذا ها ، یکی از هولش برنج می کشه و تالاپ یه قلمبه ژله می ریزه روش ، یکی دیگه نمی دونه چیکار کنه و چی برداره ، سالاد و با ظرفش میاره سر میز خودش و ...... دیگه تا تهش معلومه دیگه...
بعد که همه به حد مرگ و اندازه 2 روزشون خوردند و شام تموم شد ،خواننده که شوخیش گرفته یهو بی مقدمه می گه : خوشگلا باید برقصن، خوشگلا باید برقصن !!! آقا جمعیته که هجوم میاره وسط (عجب اعتماد به نفسی ، خوش به حالشون ) د برقص . خلاصه دیگه ساعت 2 نصفه شب شده ، صاحب عروسی به .... خوردن افتاده که برید خونتون بابا ، جون مادرتون برید دیگه ، هزار تا کار داریم . ولی نه همه تازه گرم شدن . ساعت 3.30 بامداد یهو یه نفر از بیرون مثل شصت تیر می پره وسط مجلس و داد می زنه : کمیته ، کمیته ، وای وای وای حالا دیدنیه ، همه دنبال سوراخ موش می گردن ، معلوم نیست کدوم شیر پاک خورده ای زنگ زده 110. برادران غیور نیروی انتظامی، با هیبت فراوان وارد مجلس می شن . آقا ، کراواته که ریخته زمین ، رومیزیه که سر خانم هاست . برادران نیروی انتظامی در کمال ادب و تواضع از مهمانان عزیز در خواست می کنن که مثل بچه آدم و با زبون خوش و با پای خودشون ، تشریف بیارن و سوار مینی بوس بشن . رو مینی بوس نوشته :
مبداء : عروسی................. مقصد : کلانتری .............. " در بستی"
دیگه آخرشم که می تونید حدس بزنید ، می رن پاسگاه به صرف کله پاچه و یه استراحت کوتاه و ........
خوب دوستان عزیزم الکی که نمی شه از کنار این تراژدی غم انگیز گذشت ، من خیر سرم خودم و قیمه قورمه کردم تا اینو بنویسم ، بلاخره باید یه نتیجه اخلاقی گرفت دیگه!! مگه نه؟؟؟؟
نتیجه می گیریم که : مگه مرض داریم عروسی بگیریم و کلی خرج کنیم و خودمونو بچلونیم و بچزونیمو تا آخر عمرمون در حال پرداخت قسط وام ازدواج باشیم و آخرشبم که همونجوری که دیدیم کوفتمون بشه !! به جای عروسی گرفتن بیائید پولتونو بزارید بانک مسکن ویه حساب پس انداز جوانان باز کنید و تا آخر عمرتون حسابو پر کنید تا در 100 سال بعدی ، آیندگان و نوادگان شما بتونن یه آلونک 10 متری بخرن و به واسطه این عمر خیر خواهانه و انسان دوستانه شما ، گاهی بیان سر قبرتون و یه فاتحه بخونن . این جوری بهتر نیست ؟؟
(البته دور از جون همه )
قربان همگی
میترا
|
|
|
جوابيه تركها اسرائيلي و صهيونيست هستند !!!
متاسفانه اين چندمين بار است كه در مجله پربار الكترونيكي مبين بدين گونه بي شرمانه به هويت تركها اهانت مي شود. البته تصور من اين است كه اين اهانتها اصولا هدفدار بوده و به همينجا ختم نخواهد شد و با اين روندي كه در اين مجله طي مي شود ديري نخواهد گذشت كه به فرهنگ ديگر ساكنان ايران زمين همچون عرب، كرد، بلوچ، لر و ... توهين و افترا خواهند زد. البته ساير فرهنگها بايد خوشحال باشند زيرا در هر صورت اسرائيلي نخواهند شد زيرا اين افتخار براي تركها نصيب شده و از طريق اين مجله به همه شما اعلام شده است!
من قبل از اينكه توضيحاتي به جناب آقاي صالح بدم لازم دانستم كمي در مورد اين نوع تحريكات كه كم كم در اين مجله باب مي شود بدهم و توجه دوستان به خصوص مبين عزيز كه به عنوان مدير اين گروه فعاليت ميكنند را به اين نكات جلب كنم.
اصولا اين نوع تحريكات ريشه در مشكلات شخصيتي و فرهنگي افراد دارد كه وقتي نمي توانند حرف خود را در سطح جمعي كه حضور دارند بروز دهند بصورت مخفيانه در يك مجله اكترونيكي بيان مي كنند. البته مي توان اين كارها نوعي تحريك عليه جوامع مختلفي از دوستان كه عضو گروه مبين هستند اعمال مي شود تا مجله از روند كاري خود دور شده و بيشتر به صحنه جدل و جوابگويي و پاسخگويي تبديل شود كه ناگزير بار فرهنگي مجله خواه يا ناخواه پايين مي آيد. در اينجا نقش جناب مبين به عنوان مدير گروه بارزتر مي شود كه با نشر اين توهينات و اكاذيب باعث دلسردي جمعي از مخاطبان خود مي شود آنهم به علت مشكلي كه فقط يك عضو ساده بوجود مي آورد. موضوع ديگر اينكه به آقاي مبين بايد متذكر شد اين است كه در هر حال مجله شما جزو رسانه هاي جمعي محسوب مي شود و طبق قانون نوشتن مطالبي كه توهين مستقيم به يك ملت مي شود خلاف است و خلاف بزرگتر اينكه مشخصات نويسنده محفوظ مي ماند؟ اگر اينجا تريبون آزاد است چرا نمي خواهيد اعضاي گروه با كساني كه در گروه تفرقه اندازي مي كنند آشنا بشوند؟
اما آقاي صالح با ايميل محفوظ:
آقاي عزيز چرا شما وقتي توي جمع يك كلوپ كم مياري و نميتوني حقيقت رو قبول كني براي جبران درماندگي خودت به مجله مبين پناه مي بري فكر نميكني اين نشانه ضعف اطلاعات شماست و معني اون اينه كه شما اصولا نميتوني باور كني توي بحث شكست خوردي؟
گفته بودي كه مودبانه سوال كردم خوبه همه شاهد ادبيات شما هستند كه چقدر مودبانه هست البته توي همونجا هم همينطوري مودب حرف زدين.
و اما در مورد تركها و مناطقي كه در ايران است. البته با اطلاعات اندكي كه شما داريد توضيح اين قسمت كمي مشكل است ولي براي آشنايي شما بد نيست.
در ايران عزيز ما سه استان به نامهاي آذربايجانشرقي آذربايجانغربي و اردبيل وجود دارد كه اكثريت قريب به اتفاق ترك هستند پس از آن بخش اعظم استان همدان (شهرستانهاي ررزن٬ كبودرآهنگ٬ بهار٬ همدان٬ اسدآباد و بخشهائي از شهرستانهاي ملاير و تويسركان) و قسمت قابل توجهى از استان تهران (شهرستانهاي ساوجبلاغ٬ شهريار و بخشهائي از شهرستانهاي كرج٬ رباط كريم٬ اسلامشهر و... كردستان (شهرستانهاي بيجار و قروه)٬ قم و كرمانشاه (شهرستان سنقر) و گيلان (شهرستانهاي آستارا و ּּּنيز ترك مي باشند البته اضافه كنيد مناطق شرق استان گلستان و شمال خراسان كه اصولا تركيب جمعيتي در آنها از تركها تركمن ها و زابلي ها تشكلي شده است و البته خود تهران كه فكر ميكنم تركها كم نيستند و كساني هم كه ترك نيستند اكثرا تركي را به عنوان زبان دوم بلد هستند.
البته آمار و جزئيات ديگري نيز وجود دارد كه از حوصله اينجا خارج است.
دوست عزيز من هرچقدر هم كه براي شما دليل و مدرك ارايه كنم بعيد مي دانم كه شما متقاعد بشويد (باتوجه به برخورد مودبانه شما) ولي توصيه مي كنم در مورد شهرهاي فوق تحقيق كنيد و يا اگر تونستيد به چند شهر از آنها سفر كرده و حقيقت را از نزديك لمس كنيد. باشد كه اطلاعات مردم شناسي و جمعيتي شما نيز بهبود يابد. و بدون سابقه اطلاعاتي اظهار نظر نكنيد.
گذشته از همه اين موارد آماري كه خودم از گفتن آنها راضي نبودم ولي قبول كنيد كه همه تركها و ساير مردم ايران فداكارانه و دلسوزانه براي ايران زمين خدمت كرده و چه بسيار شهيدان چه در انقلاب چه در جنگ تقديم ايران كرده اند و چه بسيار نخبگاني كه باعث سرافرازي ايران شده اند حال نميدانم هدف شما از تفرقه اندازي بين تركها و ساير هم وطنان چه مي باشد ؟
............................................................................................
در آخر اميدوارم جناب آقاي مبين ايميل ايشان را نيز اعلام كنند تا بتوانيم با ايشان در ارتباط باشيم و شايد اصلا اعضاي گروه بخواهند اعتراض خود را به ايشان از طريق ايميل اعلام كنند. البته خواهش مي كنم هر كس با حرفهاي تفرقه آميز و توهين آميز آقاي صالح كه تركها را اسرائيلي و صهيونيست معرفي كردند در صورت عدم اعلام ايميل ايشان با ايميل مبين در ميان بگذارند تا ايشان به فرد موردنظر اعلام كنند. باشد كه اعتراض شما هر چند كوتاه باعث وحدت بيشتر مردم ايران زمين شود.
محمد نعمتي
--------------------
توضيح مبين:
با تشکر از توجه شما دوست عزيز، لازم مي بينم دو نکته را توضيح بدم:
1- من بارها اعلام کرده ام که در روزانه و مخصوصا در قسمت «مطالب ارسالي اعضا» يک فضايي کاملا باز براي ابراز نظر و عقيده دوستان و جود داره و هر مطلبي که ارسال شد، بدون سانسور نوشته مي شود. فقط دو نوع مطلب را نمي نويسم: 1- تبليغات بازرگاني. 2- توهين و فحاشي به شخص يا اشخاص.
در مطلب دوستمون آقا صالح که در مورد آذربايجان و آذري زبانهاي عزيز بود، من هيچ گونه توهين و اهانتي مشاهده نکردم. ايشان به نظر خودشان فقط يک فعل از آذري زبانها را به «اسرائيليها» تشبيه کرده بود، يعني نظر و عقيده خودشون را اونجور بيان کرده بودند. حال اينکه «اسرائيل» خوب و يا بد هست من کاري با اين مسئله ندارم. چون شما «اسرائيل» را بد مي دانيد به همين دليل تشبيه به اسرائيل را توهين مي دانيد، شايد عده اي هم باشند که «اسرائيل» را خوب بدانند و تشبيه به اسرائيل را افتخار بدانند!
ايشان (آقا صالح) نظر خودشان را گفتند، شما و هر کس ديگر هم مي تونه بصورت منطقي جواب انتقادت ايشان را بدهد، من هم آمادگي کامل دارم که پاسخ ها را در روزانه بطور کامل بنويسم. هماطنور که ديروز جوابيه اقا سينا و امروز هم جوابيه شما را نوشتم.
2- علت اينکه آدرس ايميل اين دوستمون (آقا صالح) نوشته نشده بود اين هست که ايشان خودشون از من خواسته بودند که ايميلشان را ننويسم (همانطور که قبلا هم برخي ها چنين درخواستي کرده بودند). علت اين مسئله هم فقط بخاطر اين هست که متاسفانه برخي ها يک مقدار کم ظرفيت هستند و تا مطلبي را مخالف نظرات و عقايد خود مي دانند زود فرد را محکوم مي کنند و با هزاران تاسف شروع به فحاشي و ارسال ايميلهاي نامناسب مي کنند. به عنوان مثال در همين مناظره اي که سه هفته پيش در گروه برگزار شد، اونطوري که به من مي گفتند، هر دو طرف مناظره کننده چند ايميل با محتواي نامناسب دريافت کرده بودند.
متاسفانه برخي از ما ها، با اينکه پوز روشنفکري زيادي داريم، اما وقتي موقعيت اينچنيني پيش مياد، بسيار نامناسب عمل مي کنيم و نشان ميده چقدر با فقر فرهنگي روبرو هستيم. بايد بگم من شخصا از اينجور بحث ها در گروه بشدت استقبال مي کنم، اجازه بدهيد چنين بحثهايي در گروه صورت گيرد، چون اين را يک نوع «تمرين دموکراسي» مي دانم.
|
|
|
در مورد مطالب مربوط به آذري ها و فارسها
با عرض سلام خدمت دوستان عزیز هم گروه
با بالا گرفتن جنگ های قومی قبیله ای ، در موقعیت مجازی "روزانه " مابین اقوام مختلفه که در حال حاضر بین ترک ها و فارس ها در جریا ن و تک ها و پاتک های متوالی ی طرفین متخاصم ، بنده هم تصمیم گرفتم دست از حاشیه نشینی برداشته و به سبک و سیاق جنگ های نا متقارن و نا منظم که الان هم مد روزه و البته با روش ابداعی خودم وارد کارزار بشم
با اجازهء همگی قصد دارم استان خودم رو به شما بشناسونم
من از سرزمين عیلامیان و هخامنشیان با شما صحبت می کنم ... از زادگاه کورش کبیر ، آریو برزن ، سلمان پارسی و بسیاری دیگر
از جایی که زبان فعلی ی مردم ایران در زمان کهن در اون حوالي=جنوب غربی ایران
مراجعه شود به مقدمهءفرهنگ معین ) مكالمه مي شده است. من از استانی خدمت شما میل می دم که درحال حاضر 85% از کلّ در آمد سالیانهء مملکت از اونجا تامین می شه ( لطفا یکبار دیگه بخونید ...) بله 85 % باورش سخته نه ؟
استانی با دارا بودن بیش از 75% از کل ّ ذخایر شناخته شدهء نفت ایران و مقادیر متنابهی گازاستانی با چندین و چند مجتمع معظم پتروشیمی و پالایشگاهی... سرزمینی با کار خانجات عظیم فولادسازی و تولید آهن یک سوم از آب های سطحی کشور در این استان جاریست ... در این استان حدود 45% از کلّ برق کشور تولید می شود ( با دارا بودن سدهای فراوون از جمله سدّ کرخه بزرگترین سدّ خاکی خاورمیانه و سدّ کارون3 مرتفع ترین سدّ کشور استانی با بنادر مهم و عظیم کشتیرانی و صاحب قدیمی ترین خط آهن ایران بله ... من از خوزستان با شما صحبت می کنم یکی از قطب های کشاورزی مملکت ، با دارا بودن مقام دوم در تولید گندم ، مقام سوم در تولید گل و گیاه ، یکی از سه استان اول در تولید خرما(ایران جزو 3کشور اول تولید کنندهء خرما در جهان است )، دارای بالاترین عملکرد در زراعت ذرّت و از همه مهمتر تنها استان تولید کنندهء شکر از نیشکر در ایران
جهت اطلاع دوستان باید عرض کنم که : خوز در منابع کهن به معنی شکر و نیشکر آورده شده و خوزستان یعنی شکرستان و از زمان باستان در این سرزمین نیشکر کشت می شده
این مشتی بود نمونه خروار ... اما دوستانی که تابه حال به استان ما تشریف نیاوردند با این تفاسیری که ذکر شد شاید خیال کنند ما داریم مثل کشورهای عربی حوزهء خلیج فارس در ناز و نعمت زندگی می کنیم
در جواب این دوستان باید بگم : زهی خیال باطل
شهرستان مسجد سلیمان که اولین چاه نفتی خاورمیانه ( نمرهء 1 ) در اونجا قرار داره ، الان اهالیش با مرگ دست و پنجه نرم می کنند و از نظر مسائل زیست محیطی غیر قابل سکونته ، حالا کار و امکانات که دیگه جای خودشو داره . جالب اینجاست که وقتی اون سامان, نفت داشت يكي ازابادترین شهرهای اون زمان ایران بود و اهالیش در رفاه کامل زندگی می کردند و یا آبادان که در زمان قدیم حکم دوبی فعلی را در خاورمیانه داشت ولی بعد از جنگ در حال حاضر باید مردمانش عبور یک خط لولهء چندین و چند اینچی آب شیرین که از شمال خوزستان می یاد و به کشورهای عربی می ره رو از وسط شهرشون تماشا کنند ولی خودشون آب شُرب شونو بخرند و یا به آب نمکی که در لوله های شهرشون جریان داره قناعت کنند
فیلم ارتفاع پست حاتمی کیا رو دیدید؟ (این حکایت آب فقط در مورد شهرهای شمالی استان صادق نيست اگر فکر می کنید اهواز ، مرکز استان و شهر خودم وضعش به قول ماها کویته .. تشریف بیارید و از نزدیک ببینید می دونم که احتمال داره خیلی از شماها بگید : حقتونه . شماها عرضه ندارید وگرنه روزگارتون این نبود .....ا
اتفاقا خودمون هم از این حرفا زیاد می زنیم ... اما باور کنید به این سادگی ها نیست من با گفتن این حرف ها قصد این رو ندارم که از شماها سهم خواهی کنم ، این مطلب برای من حکم استخوان در گلو رو داره و به خودم می گم : اگه حداقل اینجا نگم خائن ترین خائنين به مردم استانم هستم
مردمی که نجیبانه 8سال جنگ رو تحمل کردندو صداشون در نیومد . دوستان ... جنگ اونم به مدت 8سال و تازه توی کوچه خیابونای شهرتون خیلی سخته ... خیلی ... و صمیمانه آرزو می کنم حتی رنگشو هم نبینید
برید از مردم سوسنگرد و بوستان و خرمشهر و آبادان و غیره بپرسید ... من که اون موقع یه پسر 4 یا 5ساله بودم باید شاهد عملیات آکروباتیک 50 هواپیمای عراقی بر فراز آسمان شهرم می بودم
و حالا ... آیا فکر می کنید الان که جنگ تموم شده ما امنیت داریم؟
چند وقت پیش که توی مرکز ایران در نیمه های شب در یکی از جاده ها جلوی خودروهای عبوری رو گرفتن و مردم بی گناه رو به رگبار بستن ... فکر می کنم در خبرنامه بود که مبین حسابی از وضع امنیتی کشور شاکی بود و می گفت : کار به جایی رسیه که در مرکز ایران مردم رو به رگبار می بندند
اون موقع برام جالب بود که چرا برای حوادث خوزستان کسی فریاد وا مصیبت ها سر نميده .اگر اونجا نیمهء شب توی یک جادهء بین شهری ، مردم رو کشتند .. اینجا در اهواز ، بهمن ماه سال گذشته توی روز روشن ، ساعت 10 صبح در یکی از بانکها در حالی که من صد متر از محل جنایت فاصله داشتم ، یه دونه بمب ناقابل منفجر شد و چندین نفر خاکستر شدند که جلوی خودم اونارو توی آمبولانس می گذاشتن
یا همون سال گذشته در ماه رمضان ،موقع اذان مغرب که مردم مشغول رفتن به خونه هاشون برای صرف افطار بودند ، یه دوست عزیز بمبی رو در شلوغ ترین خیابون اهواز ( نادری ) منفجر کرد و وقتی مردم حسابی جمع شدند تا به کشته و زخمی ها برسن دومی رو هم منفجر کرد تا ضیافت افطار کامل بشه.......ا
این حرفارو زدم ، چون وقتی به تهران می یام و می بینم به عنوان مثال دومین ساعت ِ بزرگ عقربه اي جهان روی تپه های عباس آباد بنا کردن و یا فضای سبزحاشیه جنوبی ترین بزرگراه های تهران از فضای سبز بهترین پارک شهر من زیباتر و مرغوب تره ..دلم به درد می یاد
دوستان ... همهء ما ایرانی هستیم
و تنها همین دلیل برای برادری و خواهری مون کفایت می کنه ...ا
دست از نزاع بردارید و انرژی خودتون رو صرف کارهای مهمتر کنید . باور کنید هستند کسانی که چه در داخل و چه در خارج از ایران که چشم دیدن اتحاد مارو ندارند
شاید مردم هیچ استانی به اندازه مردم ما طعم اختلاف رو نچشیده باشن . اینجا همه با هم مشکل دارند ... عرب با فارس ، دزفولی باشوشتری ، و بقیه اقوام هم به همین شکل ... دو به دو یا ضربدری
خیلی ها حتی چشم دیدن همدیگه رو هم ندارن و این سوغات انگلیسی هاست که به دلیل وجود نفت برای ما به ارمغان آوردن ، ( شعار معروفشون رو که حتما به خاطر می یارین ) ... اگه اونجا در مورد ترک ها جوک می سازن ، اینجا هم در مورد عرب ها و بعد لرها بسیار بیشتر جوک می گن و همینطوردر مورد اقوام دیگه ....ا
حتی توی جوک هایی که در مورد عرب ها گفته می شه ما دو شخصیت مجازی کاملا كلاسیک داریم به اسم " جاسم" و " عبود
یک پیشنهاد هم دارم : به جای این به هم پریدن های بی حاصل بيايید به سبک برنامه خانواده ء روزهای پنج شنبه شبکه 1 ، شما هم از نقاط دیدنی و خوش آبو هوا ، ابنیه تاریخی ، زیارتگاه های شهر و استانتون عکس بگیرین و برای مبین بفرستید تا در " روزانه" قرار بده .. و از همدیگه دعوت کنیم تا به استان های هم بیاییم ....ا
من هم همین جا از همهء اعضای گروه دعوت می کنم ، تا هوای اینجا داغه ( 50 درجه ناقابل ) تشریف بیارین اهواز که هرگونه غفلت موجب پشیمانی ست ...ا
در آخر ... از اینکه سرتون رو درد آوردم جدأ معذرت می خوام و قول می دم به جواب هایی که احتمالا در جواب مطلبم ارسال خواهد شد جواب ندم ..... مطمئن با شيد
روزكارتان افتابي
|
|
|
افول هلال ریا
موضوع آسیب های فرهنگی و عقیدتی موجود در نحوه مراسم گردانی و مداحی تعدادی از مداحان کشور به مسئله ای تکراری و متاسفانه لاینحل تبدیل شده است.
از سویی عمده علما و خطبای آگاه مذهبی ضمن پرهیز از دست زدن به گفتمانی تند و بیزار کننده و عمدتا با ادبیات شفاف رسا و در عین حال مشفقانه به طرح این آسیب ها و ضرورت اصلاح آنها پرداخته بودند. ماجرا در تبیین و توضیح این اشکالات و همچنین گستردگی و شدت آنها به جایی رسید که نه تنها مجلس خبرگان رهبری یکی از جلسات خود را به این استمعاع سخنرانی یکی از اعضای خود در باره این موضوع اختصاص داد بلکه رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز بارها و بارها به اشکال و انحاء مختلف در مجامع خصوصی مداحان و یا در جلسات عمومی مردمی موضوع را تببین و تشریح نمودند.
لیکن تنها موضوعی که هیچگاه مشاهده نشده و اثری از آن دیده نشد، تاثیر داشتن این نصایح و اندرزها بود و آنچه که مشاهده شده واکنشهای بعضا ناشایست و موضعگیری های از سر بی اطلاعی و کم تجربگی بود که از برخی از مداحان جوان مخاطب این ارشادات و اطرافیان آنها سرمی زد.
صراحت کلام علما از یکسو و عمق یافتن انحرافات و مشکلات این سبک از مراسم گردانی روز به روز افزایش می یافت تا جایی که رسانه های خارجی نیز با استقبال از این انحراف پیش آمده و رویگردانی از رعایت موازین عرفی، اجتماعی اخلاقی وشرعی در این مجالس، به تبلیغ و تایید آنها پرداخته و به انتشار گزارشهای مختلف جانبدارانه از آنها اقدام کردند. شاید حداقل بتوان به نمونه هایی از رادیو بی.بی.سی و رادیو دویچه وله آلمان ( که رویکردهای دخالت جویانه آنها در مسائل داخلی کشور و همچنین تبديل شدن بخشهای فارسی آنان به مامن ضد انقلاب و مخالفان و معاندان انقلاب اسلامی بر کسی پوشیده نیست) در این زمینه کفایت کند.
اشکالات مختلفی که در طی مراسم های برگزار شده توسط این مداحان باصطلاح جوان و نوگرا! رصد شده و مورد تذکر قرار می گرفت نه تنها اشکالاتی مهم و در برگیرنده مسائلی نگران کننده بود که از سوی عملا و فضا و سایر علاقمندان به حریم اهلبیت عصمت وطهارت مورد توجه قرار می گرفت بلکه از سوی این طیف از مداحان نیز اصرار عجیبی در ارتکاب مکرر و با شدت هرچه بیشتر مشاهده می شد و توجه رسانه های غیر همسو با منافع عقیدتی و سیاسی انقلاب اسلامی را نیز به این تعارض و عدم تمکین به نصایح فراهم می کرد.
شاید بهترین دسته بندی و توضیح پیرامون انحرافات رخ داده در مراسم باصطلاح نوگرای اهلبیت را بتوان در میان سخنان رهبری معظم انقلاب اسلامی و برخی مراجع عظام تقلید مانند حضرت آیت الله مکارم شیرازی پیدا نمود.
برخی مولفه های مشترک در این رهنمودها را براساس اهمیت می توان بشکل زیر فهرست نمود :
• استفاده از آهنگ ها وتم های حرام لیکن معروف به مجاز ( و بعضا حتی غیر مجاز !) برای تنظیم موسیقی اشعار مداحی.
• استفاده از متون بسیار سخیف و گاه توهین آمیز در اشعار پیرامون اهلبیت .
• دست زدن به حرکات خلاف شان مجلس اهلبیت در مجالس عزاداری از جمله خودزنی و همچنین انجام حرکات بی تناسب با مجلس اهلبیت توسط مداحان جوان و مستمعین .
• ادامه دادن برنامه های مراسم عزادارای تا زمان قضاء نماز صبح.
• بی توجهی به روضه خوانی و سخنرانی سخنرانان و علما و حرکت بسمت حذف منبر علما از مجالس اهلبیت.
• کفر گویی و شرک گویی و خلاف واقع گویی و انتساب امور کذب و یا اغراقی به اهلبیت .
• تشکیل دسته و تیم و اجتماعی ویژه و داشتن تیپ لباس، مدل مو و ریش تابلو و خاص .
• حرکت های جمعی خلاف شأن مثل قرق کردن قهوه خانه و قلیان کشی دستجمعی.
• تزیین و آرایش اماکن مربوط به هیئت ها و تکایا به تصاویری مجعول و بی هویت منسوب به اهلبیت عصمت وطهارت و منسوبین ایشان .
• و ...
مع الاسف همانطور که ذکر شد نه تنها تذکرات خواص دلسوز در این موارد با استقبال این قشر از مداحان جوان مواجه نگردید بلکه جریان سازی تبلیغاتی و هتک حرمت و توهین به منتقدان و ناصحان نیز یکی از رفتارهایی بود که دائما از سوی این طیف و همراهان آنها صورت می گرفت و گاه شایعات و تهمتهایی مبنی بر انتساب این انتقادات به حسادت فلان مداح بزرگتر و یا عداوت شخصی فلان فرد با فلان مداح، ساخته و در سطح جامعه علاقمندان به اهلبیت منتشر می شد که موجبات تاسف و تالم شدید خیرخواهان آگاه را فراهم می نمود..
اشکال بزرگ دیگر که در رشد، اشاعه و گسترش و عدم جلوگیری از این انحرافات موثر بود رویکرد روزافزون طیف خاصی از جوانان به سبک های خاص موسیقایی، اشعار بکار رفته در متن آنها و شکل مجلس گردانیها بود که از جنبه های مختلف در این بخش اثر نمود. این موضوع بازار بسیار گسترده ای را برای تولید و فروش کاست ها، سی دی ها و فیلم های این مجالس فراهم نموده و گردش مالی بسیار بزرگی را موجب گشت که بعضا ، علاوه بر علل مختلف دیگر، موجبات خروج برخی از مداحان جوان و اطرافیان آنها از زی و زندگی زاهدانه مطابق مشی اهلبیت و منطبق با عرف و نگاه عمومی به شخصیت یک مداح اهلبیت عصمت و طهارت را فراهم می کرد. همچنین این موضوع خود به عاملی برای مقاومت در مقابل انتقادات و ارشادات مشفقانه دلسوزان و معتقدان معتمد تبدیل شده و تحت لوای عنوان مبهم "جذب"، بابی برای عدم توجه به اشکالات مذکور را فراهم کرد.
در این میان ، سکوت دستگاههای متولی فرهنگ عمومی و فرهنگ دینی از یکسو و بی تفاوتی دستگاههای امنیتی کشور که بایستی آینهي تمام نمای آسیبها و خطرات متوجه نظام و انقلاب اسلامی وفرهنگ دینی باشند، موجباب انحراف بیش از پیش و گسترش هرچه بیشتر آسیبها و عمق یافتن آنها و همچنین متهم شدن نظام اسلامی به همراهی و رضایت از این عملکرد سوء و بهره برداری از این موضوع را فراهم کرد. تاجایی که با کمال تعجب صداو سیمای جمهوری اسلامی ایران در اقدامی غیرقابل توجیه –و بنا بر برخی مسموعات صرفا برای افزایش ضرایب مثبت شاخصهای ارزیابی بیلان عملکرد برخی مدیران آن- مجددا برخی مراسم از این مداحان متخلف و ناسازگار را به کرات به منظر عمومی می گذارد.
این درحالیست که بنا بر اخباری که اخیرا در جامعه مذهبی کشور گشترش پیدا کرده ، حداقل یکی از این مداحان ناسازگار و به قولی "فاقد گوش شنوای نصیحت و خیرخواهی" فاقد حداقلهای اخلاقی لازم برای برخورداری از عنوانهای مذهبی و معنوی بوده و دارای مشکلات جدی عقیدتی است. همچنین گفته ها حاکیست که برخی نهادهای امنیتی کشور ، مدتها پیش با ارائه برخی مستندات پیرامون برخی انحرافات تعدادی از این مداحان به برخی مراجع و متولیان امور فرهنگی کشور، آنها را از همکاری با مجالس این عناصر برحذرداشته اند.
بنا بر آنچه که تاکنون ذکر گردید، اشکال اصلی این عناصر تخلف از معیارهای متعددی است که بر اساس آن یک برنامه مذهبی، موفق و سالم و يا ناموفق و آلوده ارزیابی می گردد و افشای گوشه ای از اسناد در اختیار نهادهای فرهنگی کشور در اینترنت –که جالب است بدانید توسط ضد انقلاب صورت گرفته است– صرفا در این موضوع موثر خواهد بود که بتوانیم به تصوری در خصوص علت این نافرمانی ها و عدم همسویی ها با رهنمودهای رهبری و علمای فهیم و طراز اول کشور و همچنین نصایح دلسوزان و محققان و علاقمندان آگاه برسیم . یعنی در حقیقت این اسناد ، هیچ اثری در اصل ماجرا نداشته وصرفا می توانند در خصوص ریشه های روانی واخلاقی این رفتارهای غلط و آلوده ما را روشن سازند.
اخیرا فیلمی کوتاه از وضعیت رفتارهای خصوصی یکی از مداحان جوان و معروف مشمول اوصاف فوق الذکر، توسط سایتهای ضد انقلابی منتشر گردیده است که محور به جریان افتادن بحثهای مختلفی شده است. برخی از نویسندگان و متفکران با ابراز گله و شکایت از عدم توجه مسئولان و نهادهای متولی امور فرهنگی واجتماعی در جامعه ایران اسلامی، از عدم جلوگیری ایشان از تبلیغ و تشییع عناصری اینچنینی، شکایت داشته و موضوع را بیان داشته اند.
بنظر می رسد حداقل بخشی از خواص منتقدان رفتارهای این جوانان مداح، گوشه هایی از این مستندات را در اختیار داشته اما مدتها از افشا و انتشار آنها خودداری کرده اند. لیکن با انتشار آن توسط جریانات ضد انقلابی، با علنی کردن نارضایتی خود از عملکرد دستگاههای فرهنگی ، تذکراتی جدی برای آگاه کردن سایر مخاطبان این عناصر داده اند. جریان مخالف نیز با تکرار مدعیات سابق به طرح اتهامات مختلف پیرامون افراد منتقد همت گمارده و سعی در پاک کردن صورت مسئله اصلی یعنی انحرافات سبک مجلس گردانی و مداحی آنان داشته اند.
در این میان ، ذکر چند نکته بنظر ضروری می رسد :
- روشن است که ضد انقلاب هیچ گاه حرف حقی را بر زبان نرانده و هرگاه به واقعیتی نیز اشاره کرده چیزی جز منظور باطل در دل نداشته است. همچنین آلودگی عناصر ضد انقلاب اسلامی به بدترین آلودگیهای اخلاقی و شرعی یکی دیگر از مشهورات زمانه است. فلذا این "جانماز آب کشیدن" ضد انقلاب یکی دیگر از نکات عجیب و خنده دار ماجرا است. جالب آنجا است برخی عناصر ضد انقلاب که مدتها است پرونده های اخلاقی آنان در بخشهای مختلف دستگاههای قضایی و پرونده های ضد امنیتی و سیاسی آنان در دستگاههای امنیتی کشور روز به روز قطور وقطور تر می شود، داعیه اثبات آلودگی اخلاقی برخی از این عناصر مداح را دارند! باید که در اینجا مثل دو دیگ سیاه که با یکدیگر به دعوا بر سر سیاهتر بودن روی دیگری می پرداختند اشاره کرد !
-رفتاری که از جمیع مسلمانان معتقد و فهیم خصوصا در موضوع حاضر انتظار می رود این است که اولا : از فراموش کردن موضوع اصلی یعنی تمرد روزافزون این جمع جوان از مداحان شهرت يافته اما کم مطالعه و کم بنیه خودداری کرده و همیشه توجه داشته باشند که دقیقا همین بخش از اقدامات این مداحان است که مورد تایید وتشویق ضد انقلاب قرار گرفته است. در اين ميان نكته تاسفبار آنكه با وجود تذكرات بزرگانی چون رهبر معظم انقلاب، نهادهای مسئول واکنش لازم در انجام وظیفه را از خود نشان ندادند واین دلیلی شد بر آنکه مرتکبان و متخلفان نیز بر جرات و جسارت خویش بیافزایند.لذا موضوع فیلم افشا شده مذکور در درجه سوم و چهارم اهمیت قرار دارد.
-همچنین انتظار دیگر آن است که حق خواهی و حق طلبی وجهه همت مومنین قرار گرفته و حتی اگر سوابق دوستی شدید بین ایشان و این جمع خام و جوان متخلف وجود دارد، مانعی از حق طلبی و حق گویی نشده و موضوعات اصلی با صراحت و جرات مطرح و متخلفان و مرتکبان چه در مورد موضوعات اصلی مورد اشاره و چه در مورد موضوع سند منتشر شده به پاسخگویی فراخوانده شوند. تردیدی نیست که جامعه جوان معتقد و دینخواه میهن اسلامی، دین و دیانت و امتداد راه پاک اهلبیت را بر همه رفاقت ها و دوستی ها و حب و بغض ها ترجیح خواهد داد.
-همچنین از این افراد مد نظر در جامعه مداحی نیز انتظار حق آن است که ضمن اعتراف به انحراف مسیر مداحی و مجلس گردانی خود به مسیری آلوده و بی تناسب با معارف دینی و شیعی، در خصوص موضوع فیلم مذکور نیز توضیحات جدی و دقیق را با صراحت و صداقت طرح کنند. بلاشک آنان اگر سبیل توبه را در پیش گرفته وبه جمع عزاداران حقیقی اهلبیت بازگردند و با تصحیح عملکرد گذشته خویش پا در راه بازسازی خویش، زدودن زندگی از نتایج اشتباهات و خودسازی حقیقی بگذارند ، جامعه اسلامی و دینی بعد از توبه و بازگشت، با آغوشی باز پذیرای آنان خواهد بود.
در پایان متذکر می گردد بنظر نگارنده عمده ترین گناه در تشدید اینگونه انحرافات و دور شدن روزافزون برخی مداحان نورس از آموزه های نورانی مکتب تشیع بر دوش آن دسته از متولیان فرهنگی است که نه تنها این جریان جوان و راه آن را نقد و نهی نکردند، بلکه دست حمایتگر آنها،« تخم مرغ دزد را شتر دزد» کرد.
|
|
|
مسیر مرگ مرموز (فصل نهم)
قسمت پنجم
the way to dusty death
نوشته: آلیستر مک لین
ترجمه: مریم واثقی پناه
دردی در صورتش احساس می کرد که انگار یک ماشین کرونادو بهش زده است. بعد از یکی دو دقیقه بیشتر ناخودآگاه ، موفق شد از گاراژ خارج شود ، از محوطه گذشت . دوبار در مسیرش زمین خورد و بالاخره روی آسفالت فرودگاه به حرکت ادامه داد.
حالا دیگر باران بند آمده بود و آسمان داشت صاف می شد. دانت تازه از رستوران بیرون آمده بود به کلبه ییلاقی می رفت که متوجه یک اندام لرزان در فاصله کمتر از 50 یارد آن طرفترشد و داشت مثل آدمهای الکلی راه می رفت. برای لحظه ای دانت سرجایش خشکش زد و بعد با سرعتی زیاد دوید .در عرض چند ثانیه خود را به هارلو رسید. بازویش را دور شانه های او گذاشت و به صورتش خیره شد . صورتی که الان بزحمت قابل تشخیص بود. پیشانی اش بطور وحشتناکی جر خورده بود و زخم ترسناکی روی آن دیده می شد . خون از آن سرازیر بود و طرف راست صورتش را پوشانده بود بطوری که تمام چشم راستش را خون گرفته بود . وضعیت طرف چپ صورتش اندکی بهتر بود. روی گونه چپ یک بریدگی خطی دیده می شد. از بینی و دهانش خون می آمد. لبش جر خورده بود و حداقل دو تا از دندانهایش شکسته بودند. دانت گفت : یا مسیح یا مسیح . وای خدای من.
دانت هارلو را با زحمت تمام ، نیمی روی پاهای خود هارلو و نیمی روی بدن خودش حرکت می داد. از مسیر آسفالتی فرودگاه متروکه رد شدند ، از پله ها بالا رفتند ، از ایوان گذشتند و وارد هال شدند. دانت با دیدن مری که دست همان موقع از پذیرایی بیرون می آمد زیر لب لعنتی فرستاد. مری برای لحظه ای سرجایش خشکش زد . چشمهای قهوه ای درشتش در صورت سفید رنگ پریده شوکه شد و نمی توانست تکان بخورد. وقتی شروع به صحبت کرد صدایش به زحمت یک زمزمه قابل شنیدن بود : جانی. او جانی. جانی. جانی. چه بلایی سرت آوردند؟
مری آمد جلو و به آرامی به صورت از خون پوشیده هارلو دست زد. و بی اختیار شروع به لرزیدن کرد. و اشکی روی صورتش غلتید.
دانت گفت : مری عزیزم. الان وقت گریه نیست. صدای دانت به وضوح گرفته بود. –آب گرم. اسفنج. حوله. بعد از آن جعبه کمکهای اولیه بیاور. به هیچ وجه نباید به پدرت چیزی بگویی. ما در استراحتگاه هستیم.
5 دقیقه بعد در استراحتگاه، یک ظرف آب خون آلود و یک حوله پر از خون حالا پایین پای هارلو قرار داشت و خونهای صورتش دیگر پاک شده بودند. نتیجه هرچه که بود با زخمها و پارگیهای صورتش خیلی وحشتناکتر به نظر می آمد. دانت با بی رحمی یودین و داروی ضد عفونی را روی زخمهای هارلو می زد و از تکانهای بیمارش می شد فهمید که خیلی درد می کشد. هارلو انگشت سبابه و شست خود را در دهانش گذاشت ، تکانی خورد و یک دندان را بیرون آورد و قبل از این که آن را داخل ظرف بیاندازد با ناخوشایندی و ناراحتی به آن نگاه کرد. وقتی شروع به حرف زدن کرد، علیرغم گرفتگی صدایش ، مشخص شد که اگرچه از لحاظ فیزیکی آسیب دیده اما از لحاظ فکری در حالت تعادل است.
-آلکسیس فکر می کنم من و تو باید عکسهایمان را ظاهر می کردیم و در آلبوم خانوادگی می گذاشتیم. بیا قیافه هایمان را با هم مقایسه کنیم. کدام بهتریم ؟
دانت او را ورانداز کرد ....
-تقریباٌ مثل هم هستیم.
-درسته درسته .و اگر ناراحت نمی شوی ، فکر کنم طبیعت در مورد تو کمی بی انصافی کرده.
مری داشت آشکارا گریه می کرد.
دانت گفت : بسه. بسه. بسه. ممکنه. به او صدمه دیده. خیلی شدید. من دارم می روم دکتر بیاورم.
- اصلاٌ. حالت شوخ طبعی از صدای هارلو رفته بود و دوباره در آن قاطعیت معلوم به گوش می رسید.
-نه دکتر . نه .... بعداٌ. امشب نه.
مری که چشمانش از اشک پر بود به گیلاس براندی در دست هارلو خیره ماند. دست او درست مانند یک مجسمه سنگی ثابت و محکم بود. مری بدون هیچ تلخی در صدایش گفت : تو به همه ما حقه زدی َ، قهرمان جهان که کنترل اعصابش را از دست داده با دستهای لرزان. تو آن موقع ما را گول زدی مگر نه جانی ؟
-بله. حالا لطفاٌ از اتاق برو بیرون مری.
-قسم می خورم هیچ حرفی نمی زنم حتی به پدرم.
-برو بیرون.
دانت گفت : بگذار بماند. و بعد رو به مری گفت : مری ، می دانی اگر حرفی بزنی دیگر هیچوقت بهت نگاه نمی کند ؟ خدای من همه بلا ها با هم نازل می شوند. تو دومین زنگ خطر امروز عصر هستی .
تویدلدی و تویدلدام هم ناپدید شده اند.
-دانت به هارلو نگاه کرد تا عکس العمل او را ببیند. اما هارلو هیچ عکس العملی نشان نداد. و گفت : آنها آن موقع داشتند روی ترانسپورتر کار می کردند.
- از کجا می دانی ؟
-در آشیانه جنوبی. با یاکوبسن.
دانت به آرامی سرش را تکان داد. هارلو گفت : آنها زیادی دیده بودند. خیلی زیاد. باید تصادفی بوده باشد چون خدا می داند که آنها چندان باهوش و تیز نبودند اما خیلی دیده بودند. داستان یاکوبسن چیست ؟
-می گوید دوقلوها برای صرف چایی می روند. وقتی بعد از 40 دقیقه برنمی گردند، یاکوبسن دنبالشان می رود .اما آنها ناپدید شده بودند.
-حالا واقعا به رستوران رفته بودند ؟
دانت سرش را تکان داد.
-پس اگر اینطوره آنها را در دره یا کانال باید پیدا کرد . ژاک و هنری را هم در گاراژ کرونادو یادت می آید ؟
دانت سر تکان داد.
-یاکوبسن می گوید آنها احساس دلتنگی می کردند و به شهرشان برگشتند. آنها به خانه شان برگشتند درست به همان شیوه ای که تویدلدام و تویدلدی رفتند. اون دوتا مکانیک جدید گرفته اما فقط یکی از آنها امروز صبح سرو کله اش برای کار پیدا شد. آن یکی نیامد. من هیچ مدرکی ندارم اما بدست می آورم. آن جوانک گمشده نیامد چون من اونو در اواسط ساعات شب به بیمارستان انداختم.
ادامه دارد ....
|
|
|
خواهش دعا شخصی باهيجان و اضطراب ، به حضور امام صادق " ع " آمد و گفت : " درباره من دعايی بفرماييد تا خداوند به من وسعت رزقی بدهد ، كه خيلی فقير و تنگدستم " .
امام : " هرگز دعا نمیكنم " .
- " چرا دعا نمیكنيد ؟ ! "
" برای اينكه خداوند راهی برای اينكار معين كرده است ، خداوند امر كرده كه روزی را پیجويی كنيد ، و طلب نماييد . اما تو میخواهی در خانه خود بنشينی ، و با دعا روزی را به خانه خود بكشانی ! " (1)
پاورقی :
1ـ وسائل ، چاپ امير بهادر ، ج 2 ، صفحه . 529 برگرفته از کتاب «داستان راستان» اثر استاد شهید مرتضی مطهری
داستان سوم |
|
|
جمله روزانه
11 شهريور
فکر از تو سرچشمه می گیرد، یعنی زندگی ات ساخته خود توست.
وین دایر |
|